محمد هدایتی/ مواجهه داستایوسکی با دین، با مسیح، تا چه حد مواجهه ای اصیل بود؟ در این باره بسیار گفته اند. برخی از این می گویند که نگاه او به دین بسیار ابزاری است؛ یعنی در اندیشه او دین پیش از هر چیز قرار است کارکردی اجتماعی داشته باشد، چیزی باشد که اهدافی […]
محمد هدایتی/
مواجهه داستایوسکی با دین، با مسیح، تا چه حد مواجهه ای اصیل بود؟ در این باره بسیار گفته اند. برخی از این می گویند که نگاه او به دین بسیار ابزاری است؛ یعنی در اندیشه او دین پیش از هر چیز قرار است کارکردی اجتماعی داشته باشد، چیزی باشد که اهدافی اجتماعی و این جهانی را محقق کند و نه لزوماً چیزی و مقوله ای سراسر آن جهانی. گویا در انسان شناسی فلسفی او، آدمی خطرناک است، افعالش غالباً شر و از این رو چیزی باید باشد تا سد راه شود، تا از شرارتش بکاهد. داستایوسکی در نهایت به دین پناه برد. چون گویا اگر «خدا» نباشد هر کاری مجاز است. جهانی که خدا رهایش کرده باشد جهانی خطرناک است و مستعد جنایات و فجایع. می ترسد از آن که آدمیانِ رهاشده از سایه الهی، مسیحایی بند از خویش بگسلد و به جان همه چیز بیفتند. از این رو برای او و از یک زمانی به بعد، مسئله دیگر واقعیت یا حقیقت دین نیست. در نامه ای به یک دوست می نویسد که او تنها با مسیح است، حتی اگر حقیقت نداشته باشد:
«چنین است: اعتقاد به اینکه چیزی زیباتر، عمیق تر، همدلانه تر، معقول تر و کامل تر از مسیح نیست، و نه تنها چنین چیزی نیست، بلکه با عشقی غبطه آمیز به خودم می گویم، چنین چیزی نمی تواند هم باشد. تازه، اگر کسی به من ثابت کند که مسیح حقیقت نداشته است، و «واقعاً» هم چنین باشد که مسیح حقیقت نداشته باشد، آنگاه من ماندن با مسیح را به ماندن با حقیقت ترجیح خواهم داد». پس برای داستایوسکی، حقیقت با مسیح است، حتی اگر او خود حقیقت نداشته باشد.
فئودور داستایوسکی، نویسنده شهیر و پر آوازه روسی بود که در قرن نوزدهم میلادی رمان ها و داستان های بسیار مشهور و محبوبی نوشت. او زندگی پر فراز و نشیبی داشت و اگر چه ناملایمات زندگی اش کم نبودند و در دوره هایی او را منزوی کردند یا به سختی کشاندند، با این همه می توان از او به عنوان یک نویسنده جاویدان نام برد.
داستایوسکی در طی زندگی خود آثار ارزشمند زیادی از خود به جای گذاشت. داستایوسکی ۱۱ رمان بلند و ۳ رمان کوتاه و ۱۷ داستان کوتاه نوشت که در کنار آثار دیگر او را به نویسنده ای مشهور و متفکر تبدیل کرد. بیشتر منتقدان و ادیبان او را یکی از بهترین نویسنده های روانشناسی ادبیات جهان می دانند. او کتابی به نام یادداشت های زیرزمینی دارد که به عنوان یکی از اولین آثار اگزیستانسیالیستی به حساب می آید. امروزه کتاب های فئودور داستایوسکی به ۱۷۰ زبان زنده جهان ترجمه شده اند و خوانده می شود. از دیگر آثار مشهور او می توان به جنایت و مکافات، قمارباز، ابله، جن زدگان، جوان خام، برادران کارامازوف، خانم صاحبخانه، خاطرات خانه اموات، همیشه شوهر و آزردگان اشاره کرد.
افکار فئودور داستایوسکی تحت تاثیر بسیاری از بزرگان و نویسندگان و فیلسوفان اروپایی بود. ردی از افکار گوگول، آگوستین، پوشکین، بالزاک، شکسپیر، دیکنز، پو، افلاطون، هوگو، سروانتس، لرمانتوف، هرتسن، کانت، هگل،شیلر، بلینسکی، سولوویف، با کوین، هافمن، شن و میکویچ را می توان در افکار و آثار فئودور داستایوسکی دید. جالب است که نوشته های داستایوسکی نه تنها در روسیه بلکه در خارج از مرزهای روسیه هم خوانندگانی جدی و پیگیر داشت و بر ذهن آنان تاثیر می گذاشت. رد پای تفکرات او را می توان در آثار بزرگان و نویسندگان بعد از خودش، مثلا در آثار فردریک نیچه، ژان پل سارتر و آنتوان چخوف دید. حتی رد برخی از تجربیات او در طول کودکی اش و اتفاقاتی که دیده است در آثارش پیدا است. روزی یک خلافکار مست به یک دختر ۹ ساله تجاوز کرد، از فئودور خواسته شد تا به دنبال پدرش برود و او را برای درمان دخترک بیاورد. چنانکه قابل انتظار است این اتفاق چنان تاثیری روی فئودور گذاشت که بعدها می توانیم درون مایه این اتفاق را در آثاری مثل برادران کارامازوف، جنایت و مکافات و داستان جن زدگان ببینیم.
اگر به لیست آثار این نویسنده شهیر روسی نگاه کنید آثار معروفی را می بینید و حتی اگر آنها را نخوانده باشید محال است حداقل اسم چند تای آنها را نشنیده باشید. از او رمان های کوتاه و بلند، داستان های کوتاه، مقاله، شعر، اپیگرام و جزواتی باقی مانده است. مجموعه نامه هایی که توسط او به نگارش درآمده اند ۷۰۰ نامه تخمین زده می شود که البته امروزه بیشتر آن نامه ها و مکاتبات در دسترس نیست. یکی از جذابیت ها و ویژگی های آثار فئودور داستایوسکی روایت به شیوه چند صدایی است که داستان ها صرفا از دید یک نفر روایت نمی شود بلکه چند نفر به طور همزمان به روایت آنچه که روی می دهد می پردازند و هر کس از نقطه نظر و دیدگاه خود آنچه را می بیند و حس می کند را بیان می کند.
منتقدان اغلب آثار داستایوسکی را سرشار از مضامین فلسفی و مسائل آن می دانند. اگر آثار اولیه او را مطالعه کنید به صراحت می بینید که تضاد های جامعه خود، تفاوت های طبقاتی و مخصوصا تفاوت بین فقیر و غنی را به خوبی بیان کرده است و آن را با توجه به اندیشه های رئالیسم و طبیعت گرایی نقد می کرد. تاثیر تجربیات کودکی و نوجوانی و حتی افکار و داستان های دیگر نویسندگان در آثار فئودور داستایوسکی دیده می شود اما هر چه جلوتر می رود رنگ می بازد. پرداختن به مضامین مذهبی با رگه هایی از ارتدوکس روسی و سوال هایی که بشر از خود و باورهای خود می پرسد، لحظاتی معنوی (نه به معنای مذهبی) و تاملاتی الهیاتی در نوشته های داستایوسکی به چشم می خورد. به خصوص در دوران پس از تبعید و زندان و آثاری که بعد از آن نگاشته است رد پای مذهب به چشم می خورد.
گاهی در برخی از آثار او می توان رگه هایی از رمانتیسیسم و طنز و حتی سبک گوتیک را پیدا کرد که بی شک ریشه در داستان های کودکی او دارد. فئودور داستایوسکی گاها از جزییات زندگی خود در نوشتن برخی از رمان ها استفاده کرده است و آثاری از سرخوردگی های کودکی در مدارس شبانه روزی گران قیمت و مواجهه با همسن و سالان ثروتمندش را می توان در برخی نقاط داستان ها دید. تضاد طبقاتی و تحقیر و ناراحتی حول این موضوع در برخی کاراکترهای داستان های داستایوسکی مشهود است. او در داستان های خود از موضوعات روان شناختی و جامعه شناسی نگذشته است و اتفاقا به آنها بسیار پرداخته است. مضامینی مثل فقر، خودکشی، کشمکش های اخلاقی درونی، عذاب وجدان، پنهان کاری، حیله گری، قتل، روابط پدر و فرزندی در آثار او به وضوح به چشم می خورد.