جمله: فعلا هیچ چیز معلوم نیست! همهچیز در برزخی مهآلود فرو رفته و دشوار است که بتوان آینده را به شکل روشنی پیش بینی کرد. با گذشت بیش از ۵۰ روز از شورشهای خیابانی و اعتراضات جستهوگریخته مردم از کانالهای رسمی، هنوز هم دُز خشونت بالاست و اصلیترین محرک این خشونت هم برخی از رسانههای […]
جمله: فعلا هیچ چیز معلوم نیست! همهچیز در برزخی مهآلود فرو رفته و دشوار است که بتوان آینده را به شکل روشنی پیش بینی کرد. با گذشت بیش از ۵۰ روز از شورشهای خیابانی و اعتراضات جستهوگریخته مردم از کانالهای رسمی، هنوز هم دُز خشونت بالاست و اصلیترین محرک این خشونت هم برخی از رسانههای غربی هستند که گویا ماموریت دارند رهبری آشوبها را به عهده بگیرند.
در این طرف ماجرا هم هستند افرادی که مدام با اظهارات عجیب و غریب بنزین بر آتش خشم ملت می ریزند و طوری حرف میزنند که گویا مردم غلط زیادی کردهاند که ناراضیاند.
شبکههای صداوسیما و نیز به جز معدود برنامه های دندانگیری نظیر «شیوه» همان روال همیشگی را دارد و تمام تقصیرها را به گردن دشمنان میاندازد و در عوض از پیروزیهای مداوم دولت و اینکه چقدر همهچیز خوب است حرف میزند. کارشناسان شبکههای مختلف بعضا درگیر توضیح بیاهمیت ترین مسائل نسبت به موضوعات روز هستند و از طرفی دیگر برنامههای تحلیلی کاملا یکطرفه تولید می شوند و گفتگوهای مردمی نیز بههیچ وجه مردمی نیستند. صداوسیما در جریانات اخیر به شدت از رسانههای غربی فارسی زبان عقب ماند و همین عقب ماندن یکی از مهمترین دلایل عدم اقناع عمومی و گسترش خشونت کلامی و رفتاری در بین معترضان شد.
منتقدان حاکمیت میگویند سیاستهای دولت ها در چندسال اخیر موجب ناامنی ذهنی مردم شده است، چون با توجه به تورم افسارگسیخته و تغییر سبک زندگی و ایجاد شکاف بیننسلی دیگر روان ایرانی مثل گذشت سرخوش و امیدوار نیست.
موافقان نیز معتقدند اتفاقا همین امنیت بزرگترین دستاورد جمهوری اسلامی بوده است و اگر نبود جمهوری اسلامی این کشور تجزیه می شد و امروز شاهد حکومت دولت اسلامی عراق و شام در ایران بودیم.
مسئله این است که هر کدام از طرفین بخشی از حقیقت را می گویند اما مدعی اند صاحب تمام حقیقت هستند. و مشکل بزرگتر آنجاست که بر سر این عقاید به نبرد و خشونت متمایل میشوند. خشونت های رایج کلامی و برخوردهای قهری از هر دو طرف موجب می شود که هر روز از کیفیت گفتگو کاسته شده
و بر غلظت دشمنی افزوده شود.
این خشونت می تواند در آینده روان ایرانی تاثیری جدی داشته باشد و نسلی که امروز کودک هستند را در معرض مخاطرات جدی فرهنگی و سیاسی قرار دهد. بنابراین صف اول آرام کردن فضا و ایجاد موانعی بر سر تجزیه و دوگانهسازی نهادهای فرهنگی و سیاسی هستند. ابتدا باید نهادهای فرهنگی نظیر دانشگاه، حوزههای علمیه، وزارت فرهنگ، سازمان تبلیغات و نظایر آن ها در کنار رسانههای آزاد به میدان بیایند و در گفتگویی میان ملت و حاکمیت؛ چالش ها را دسته بندی کنند. بعد از این مرحله تازه نوبت حضور سیاست می رسد و اینجاست که کارگزاران باید بر اساس نتایج تحلیلها و پایشهای فرهنگی سیاستگذاری کنند.
در واقع یکی از مهمترین دلایل وضع موجود فاصلهای است که بین ملت و اجزا مختلف حاکمیت ایجاد شده است که نتیجه دلایل گوناگونی است؛ ازجمله بوروکراسی، فسادهای گسترده، آقازادگی، اشرافیگری و از همه مهمتر نبود عدالتی کارآمد و ساختاری.
اگر نظر و عقیده قشرهای گوناگون ایرانیان شنیده نشود و تمامی پارههای فرهنگی از جمله قومیت، زبان، دین و شرایط جغرافیایی در نظریه عالمانه بر پایه حکمرانی اسلامی تجمیع نشود، نمیتوان انتظار گفتگو داشت. زیرا احزاب مختلف در این چند هفته نشان دادند که هیچ برنامهای برای اقناع مردم ندارند و برخی از آنها درحال ماهی گرفتن از آب گلالود یا تسویه حسابهای شخصی و گروهی هستند.
تقاضای برخورد خشن با مردم از سوی برخی از تحلیلگران اصولگرا هیچ نتیجهای جز افزایش نفرت نخواهد داشت و پنجرههای گفتگو را یکی پس از دیگری خواهد بست. از آن سو نیز ترویج خشونت در قالب بستهبندیهای فریبنده نظیر «خشونت موجه» شرایط را پیچیده تر و مردم را از اهداف اصلیشان که درخواستهایی قانونی در شرایطی پایدار است دور میکند. حالا حاکمیت توان و اراده کافی برای شنیدن حرف مردم را دارد بهتر است توصیه به برخورد خشن جای خود را به توصیه به شناخت دقیق ریشهها دهد و عیب یابی در دستور کار قرار گیرد. در این بین بیشک برخورد با هنجارشکنان مورد انتقاد افکار عمومی نخواهد بود و اگر بسته همهشمولی روی میز باشد که عدالت، اصلاح ساختارها و ثبات اقتصادی را در بر بگیرد، مردم میتوانند طرحی از آینده پیش رو داشته باشند و نقش خود را در آن ببیند. اما ادامه تفرقه افکنی به افزایش نفرت افکنی خواهد انجامید و با فرسایشی کردن خشونت موجب نهادینه شدن آن خواهد شد.
خشونت نهادینه یکی از بدترین انواع خشونت است که هر نوع منطقی را از طرفین سلب میکند و راه را برای سوتفاهمهای باورنکردنی میگشاید. تجربه درخشان یک دهه نخست انقلاب در حوزه مشارکت گسترده مردمی نشان داده که ایرانیها با تجربهها و زیستهای متفاوت میتوانند در سایه مشارکت و همدلی زیستی عادلانه و آرام را تجربه کنند و هیچ نیازی به خشونت برای به کرسی نشاندن حرف خود یا رسیدن به حقشان ندارند.