مادر؛ نور زندگی و تشکر از حیات
مادر؛ نور زندگی و تشکر از حیات
روز مادر مثل روزی است که جهان نفس عمیق‌تری می‌کشد تا به یاد بیاورد از کجا شروع شده. انگار یک لحظه همه ساعت‌ها مکث کوتاهی می‌کنند و نور، آهسته‌تر روی زمین می‌ریزد؛ فقط برای اینکه نام مادر بهتر شنیده شود. مادر روز را نمی‌سازد، روز خودش را جمع‌وجور می‌کند تا به قامت او برسد.

وقتی درباره مادر حرف می‌زنیم، واژه‌ها کمی دستپاچه می‌شوند. چون چطور می‌شود آن همه صبر را با چند خط توضیح داد؟ مادری که شب‌ها مانند چراغی کوچک گوشه خانه بیدار می‌ماند تا خیال‌هایت را از همسایگی کابوس‌ها دور کند. مادری که لبخندش نوعی جادوست؛ کافی است کمی گوشه لبش بالا برود تا دل‌تنگی‌هایت مثل بخار از بین بروند، بدون اینکه بفهمی کِی دقیقاً محو شدند.
روز مادر فقط یک جشن نیست. نوعی تشکر آرام است از کسی که جهان تو را قبل از اینکه با دنیا آشنا شوی ساخته؛ کسی که با دست‌هایش نه فقط لباس‌ها را مرتب کرده، بلکه ذهن و دل تو را هم شکل داده. او مثل باغبانی است که بدون اینکه اسمش روی تابلو ورودی باغ باشد، تمام گل‌ها به دست او جان گرفته‌اند.
در این روز، یادمان می‌افتد که مادر فقط کسی نیست که زندگی را هدیه داده؛ او مهندس پشت‌صحنه همه لحظات کوچک است. از روزهایی که آهسته پشت در اتاقت منتظر می‌ماند تا آماده حرف زدن شوی تا لحظاتی که ضربان دلش را پشت جمله‌های ساده پنهان می‌کند: «خوبی؟ چیزی نمی‌خوای؟»
گاهی مادر را با قدرتش می‌شناسیم، اما کسی نمی‌بیند این قدرت چطور از هزار ترک کوچک گذشته و باز هم ایستاده. او بدون جار و جنجال، ستون آرامش خانه است؛ مثل سازه‌ای که زیر باران و باد خم می‌شود اما نمی‌شکند. مادر بلد است چطور درد را آرام به لبخند تبدیل کند، چطور خستگی را لای آستین جمع کند تا تو نفهمی چقدر راه رفته. روز مادر فرصتی است برای نگاه کردن به پشت پرده لحظه‌هایی که همیشه ساده تصورشان کردیم. مثل ظرف میوه‌ای که بی‌دلیل همیشه پر بود، یا آن جمله‌ای که زمان مناسبش را عجیب دقیق انتخاب می‌کرد، یا حتی سکوتی که گاهی به اندازه یک کتاب کامل معنا داشت.
در این روز، آدم احساس می‌کند باید کمی بیشتر مکث کند، کمی با احترام‌تر صدا بزند، کمی آرام‌تر دستش را بگیرد. چون مادر همان کسی است که حتی وقتی جهان سرد است، گرمایش را با کمترین امکانات ممکن پیدا می‌کند و در مشت‌هایش نگه می‌دارد تا به تو بدهد.
شاید روز مادر یک هدیه یا یک جشن کوچک باشد، اما ارزش واقعی‌اش در یادآوری یک حقیقت ساده پنهان است: دنیا برای بعضی‌ها بزرگ است، اما برای مادر همیشه تو اولِ داستانی. و همین کافی است تا این روز، حتی اگر آرام و بی‌سروصدا باشد، بزرگ‌ترین روز دنیا به نظر برسد.