ناکارآمدی طرح زوج و فرد
ناکارآمدی طرح زوج و فرد
طرح زوج و فرد در تهران دیگر یک تصمیم ضرب‌الاجلی برای روزهای بحرانی نیست، بلکه تبدیل به نشانه‌ای از بن‌بست مدیریتی شده است. این طرح، که روزگاری به عنوان راهکاری اضطراری معرفی می‌شد، اکنون به ابزاری عادی و پرتنش بدل گشته که بیش از آنکه مشکل آلودگی هوا را حل کند، بر پیچیدگی‌های زندگی شهری و بی‌اعتمادی شهروندان می‌افزاید.

بررسی طرح زوج و فرد را باید فراتر از یک مقررات ترافیکی موقت دید. این طرح در واقع پنجره‌ای است به رویکرد کلی حاکم بر مواجهه با معضلات پیچیده شهری در ایران؛ رویکردی که در آن درمان ریشه‌ای قربانی اقدامات فوری و نمایشی می‌شود.

پاسخ ساده است:زیرا آسان‌ترین و ملموس‌ترین گزینه است. اجرای این طرح نیازمند هیچ سرمایه‌گذاری زیرساختی کلان، هیچ مذاکره پیچیده با صنایع آلاینده، و هیچ برنامه‌ریزی درازمدتی نیست. تنها کافی است اعلام شود و پلیس آن را اجرا کند. در مدیریتی که گرفتار روزمرگی و پاسخگویی به بحران‌های آنی است، چنین راه‌حل‌های سریعی جذاب هستند، هرچند که اثربخشی محدود و عوارض جانبی شدید دارند. این طرح، نوعی انتقال بار مسئولیت از دوش نهادهای متولی به دوش شهروندان است. به جای آنکه سیستم، خود را برای ارائه حمل‌ونقل عمومی کارآمد بازسازی کند، بار محدودیت و هزینه را مستقیماً بر دوش خانوارها می‌گذارد.

مشکل اول بی‌عدالتی اجتماعی آن است. این طرح برای همه شهروندان یکسان عمل نمی‌کند. برای کسی که در فاصله ۵۰۰ متری از ایستگاه مترو زندگی می‌کند، محدودیت چندان معنایی ندارد. اما برای پرستاری که باید شیفت شب را در نقطه‌ای دور از خطوط اتوبوس طی کند، یا برای خانواده‌ای که در حاشیه شهر زندگی می‌کند و دسترسی به خدمات شهری ضعیف است، این طرح می‌تواند به معنای پرداخت جریمه‌های مکرر یا از دست دادن فرصت‌های شغلی باشد. این طرح، نابرابری در دسترسی به امکانات شهری را تشدید و عینیت می‌بخشد.

مشکل دوم تخریب سرمایه اجتماعی است. وقتی اجرای طرح با اعلام‌های دیرهنگام، شاخص‌های متناقض (اجرا در روزهای غیرآلوده) و تضاد آشکار بین سخنان مسئولان (مانند اختلاف نظر شهرداری و کارگروه اضطراری) همراه می‌شود، نتیجه چیزی جز فرسایش اعتماد عمومی نیست. شهروندان به تدریج این طرح را نه یک ضرورت زیستمحیطی، بلکه یک دستورالعمل آمرانه و گاه سلیقه‌ای می‌بینند که ربطی به سلامت آنان ندارد. این بی‌اعتمادی، همکاری عمومی برای هر راهکار بلندمدت دیگر را نیز با مشکل مواجه می‌کند.

مشکل سوم تسکین کاذب و تأخیر در درمان است. زوج و فرد مانند مُسکنی است که درد را برای ساعاتی کم می‌کند، اما بیماری را تشدید می‌نماید. وجود این راهکار “آسان”، به تصمیم‌گیران بهانه می‌دهد که از پرداختن به راه‌حل‌های سخت اما پایدار — مانند توسعه سریع مترو و نوسازی ناوگان اتوبوسرانی، الزام به استانداردهای سختگیرانه برای صنایع و خودروها، و ایجاد شهرهای تمرکززدایی‌شده — طفره بروند. این طرح، عملاً به تأمین کننده ناکارآمدی سیستم تبدیل می‌شود.

 گذار از مسکن به درمان

طرح زوج و فرد در بهترین حالت،تنها می‌تواند یک خرید زمان کوتاه باشد. خطر واقعی زمانی است که این “زمان خریداری شده” صرف هیچ اقدام بنیادینی نشود. تا زمانی که این طرح ستون اصلی مقابله با آلودگی هواست، نشان می‌دهد مدیریت شهری در دام ساده‌انگاری و کوتاه‌مدت‌نگری افتاده است.

راه برون‌رفت، نه در حذف کامل این طرح در روزهای واقعاً بحرانی، بلکه در کاهش وابستگی مطلق به آن است. این وابستگی تنها زمانی کاهش می‌یابد که سرمایه‌گذاری‌های کلان، شفاف و با زمان‌بندی مشخص، بر روی آلاینده‌های اصلی (صنعت و انرژی) و توسعه حمل‌ونقل عمومی سریع، ارزان و فراگیر انجام پذیرد. آن روز، طرح زوج و فرد می‌تواند به جایگاه واقعی خود — به عنوان یک ابزار کاملاً استثنایی و نادر — بازگردد. تا آن زمان، این طرح همچنان مُسکنی تلخ خواهد بود برای دردی که هر سال عمیق‌تر می‌شود.