امیدهای زن گل فروش میدون
امیدهای زن گل فروش میدون

    مجتبی گهستونی- روزنامه نگار میراث فرهنگی و گردشگری/ خیابان کارون را مستقیم می‌رم بالا و از «پیچ میدون» می‌اندازم سمت «راه بند»، خیابان سچه مرا به بیست وچهارمتری یا سی‌متری می‌رساند. از سی‌گزی «سی‌متری» می‌افتم در خیابان «طالقانی» تا به فلکه مجسمه (شهدا) برسم. حالا که دیگه اونجا نه اثری از کتاب‌فروشی بین‌الملل […]

 

 

مجتبی گهستونی-
روزنامه نگار میراث فرهنگی و گردشگری/

خیابان کارون را مستقیم می‌رم بالا و از «پیچ میدون» می‌اندازم سمت «راه بند»، خیابان سچه مرا به بیست وچهارمتری یا سی‌متری می‌رساند. از سی‌گزی «سی‌متری» می‌افتم در خیابان «طالقانی» تا به فلکه مجسمه (شهدا) برسم. حالا که دیگه اونجا نه اثری از کتاب‌فروشی بین‌الملل است و نه کافه نگرو، گل‌فروشی نه نه علی که حالا بساطش را برای شب چله پهن‌تر کرده را مقابل خود می‌بینم. «بفرمایید…تشریف بیارید…نه‌نه… عزیزم… جونم…گل بخرید… برای بچه‌هاتون… زنتون… مادر و پدرتون…پسرم…دخترم… گل بخرید برای شب چله….گل بخرید برای اینکه عمرتان به درازی عمر شب چله باشه…»


نه‌نه علی برای گل هایش بازار گرمی می‌کند و دعای خیر هم نثار عابران می‌کند. می‌بیند که از او عکس می‌گیرم. خنده‌هایش ملیح‌تر می‌شود. دسته‌های گل رز، مریم را منظم‌تر کرده و از گذشته هایش میگوید: «شب چله‌ها برای همه ایرانی‌ها خوش باشد. جوان‌ها عاقبت بخیر بشوند. هیچ کسی اجاق خانه‌اش در شب چله سرد نباشد. ما هم وقتی چله بزرگ می‌آمد آتش را آماده می‌کردیم. در روستا بودیم و گاز نداشتیم. چله بزرگ که می‌آمد سرما بیشتر بود. آش درست می‌کردیم و نان می‌پختیم. شیر و ماست آماده می‌کردیم. لباس گرم می‌پوشیدیم. خانه‌مان را با آتش روشن می‌کردیم. زمان قدیم‌تر سرما که می‌آمد آب جوها یخ می‌زد. الان دیگه زمستانمان شبیه بهار است. اما الان هم شب چله را جشن می‌گیریم تا به استقبال زمستان بریم. شب چله که می‌شود. مردم کلی تنقلات و میوه می‌خرند ولی خدائیش گل‌های نه نه علی را هم می‌خرند.» و اینجاست که تبسم نه نه علی گل می‌اندازد و به شادمانه تبدیل می‌شود.
نه‌نه علی بلند می‌شود و سبدهای گل را مرتب می‌کند و با راه رفتن پاهایش را ورز می‌دهد. هنوز ننشسه می‌گوید: «بیست و پنج سال است که اینجا گل می‌فروشم و روزی هم شخصی مزاحمم نشده است. اجرائیات شهرداری روزی حس نکرده که مزاحمت و یا حتی آلودگی محیطی ایجاد کرده ام. برخوردم را با مردم که مهربانانه است دیده اند.»
از نه‌نه علی که دو فرزند و چندین نوه و نتیجه دارد و مدام می گوید به زندگی امید دارم می پرسم بیشتر چه کسانی از تو گل می‌خرند: «بیشتر مردها برای خانم‌ها یا پدر و مادرشان گل می‌خرند. حتی برخی مواقع که گل هم نیست، برخی برگ‌ها را جمع می‌کنند تا با تزئین سفرشان جشن آن روز خود را برپا کنند.»
نه‌نه علی که بارها تاکید می‌کند ما همه ایرانی هستیم با دست هایی که شاخه گل رز در دست دارد دعا می‌کند: «به حق این شب های عید که چله نزدیک است ایشالا که دل هر کارگر و کارمندی خوب باشد. شب یلدا مبارک همه باشد. حتی آنهایی که غمگین هستند دلشون شاد باشد. از همه افرادی که از من گل می‌خرند متشکرم. به هیچ وجه گل‌ها را گران نمی‌فروشم چون به سود کم قانع هستم.»
نه‌نه علی در حالی که زیر لب زمزمه می کند: «قربون مادر… قربون پدر… قربون روز عشاق…» از او دور می شوم.