زندگیِ عجیب ولادیمیر ناباکوف بر داستانهایش هم سایه افکنده است. انقلاب روسیه به تبعید او و خانوادهاش منجر شد. آنها به تبار والایشان مینازیدند. زندگی در روسیه برای ناباکوف همراه بود با آرامش و فرهنگ. به عنوان یک کودک از بهترین آموزشها برخوردار بود اما انقلاب و دگرگونیهای عظیم این آرامش را بر […]
زندگیِ عجیب ولادیمیر ناباکوف بر داستانهایش هم سایه افکنده است. انقلاب روسیه به تبعید او و خانوادهاش منجر شد. آنها به تبار والایشان مینازیدند. زندگی در روسیه برای ناباکوف همراه بود با آرامش و فرهنگ. به عنوان یک کودک از بهترین آموزشها برخوردار بود اما انقلاب و دگرگونیهای عظیم این آرامش را بر هم ریخت. تبعید، که میشود در قالب نوعی تجربهِ «از دستدادن» یا هراس از آن تعریفش کرد به مضمونی آشکار در داستانهایش بدل میشود. جهان ذهنیِ او با تجربه تبعید، چندملیتی بودن و از این رو چندزبانه بودن گره خورده است. ابتدا فقط به روسی مینوشت و بعدها که ساکن آمریکا شد به زبان انگلیسی. و به گواه منتقدان دستی تمام بر هردو زبان داشت. خیلی از قهرمانان داستانهایش حاصل سالهای تبعید به ویژه در آلمان هستند، آدمهایی دور از وطن، هنوز جاخوش نکرده و خیلی وقتها نگران.
ناباکوف منتقد به نامی هم بود، تحلیل و نقدهای او بر برخی از مهمترین داستاننویسان سالها پیش به همت فرزانه طاهری ترجمه شده است. اگرچه برخی داوریهای ناباکوف عجیباند و پرمناقشه، مثلاً آنجا که با نوعی تحقیر داستایوسکی را نویسندهای بسیار ضعیف میخواند.
«بازگشت چورب» مجموعهای است از داستانهای کوتاه ناباکوف. در غالب این داستانها هم ناباکوف با چیرهدستی برخی مضامین محبوبش را به کار میگیرد و داستانهایی گیرا خلق میکند. در داستان «از مابهتران» که مایهای رمانتیک و کمی هم کلیشهای دارد از سرزمینی میگوید که رو به تباهی رفته و حتی عناصر طبیعیاش، مثل جنگلها، خبر از این تباهی میدهند. در داستان درخشان «بازگشت چورب» مفهوم «از دسترفتگی» دوباره فراخوانده میشود تا از مرگ محبوبی زیبارو بگویند و چگونگی مواجهه عزیزانش با این مرگ. چه جوان رفت و چه خاطراتی از او مانده. یا در داستان «بادرنجبویه»، که شاید بهترین داستان مجموعه هم باشد، با پوتیا آشنا میشویم که در هراسِ از دستدادن پدرش عذاب میبیند، پدری که در نهایت از دوئل زنده بیرون میآید.
به هرحال این داستانها هم نشان میدهند که ناباکوف در پرداخت برخی مضامین چقدر استاد است. «بازگشت چورب»، ولادیمیر ناباکوف، ترجمه آبتین گلگار، نشر چشمه: ۱۲۴ صفحه- ۲۵۰۰۰ تومان
ولادیمیر ناباکوف در ۲۲ آوریل ۱۸۹۹ در سن پترزبورگ دیده به جهان گشود. خانواده ناباکوف جزو اشراف و ملاکان روسیه بودند. پدر او حقوق دانی آزاداندیش و دوستدار انگلیس و مخالف تزار و یکی از پایه گذاران حزب مشروطه دموکراتیک بود که تزار آن را منحل کرد. وی علاوه بر سیاست مداری و انجام فعالیت های حزبی و آزادی خواهی روزنامه نگاری دمکرات بود و مقالات تندی درباره آزادی و ضد اختناق و دیکتاتوری تزار می نوشت. مادر ناباکوف النا نیز از خانواده اشرافی و روشنفکر بود. ناباکوف در یک چنین خانواده ای به دنیا آمد و زیر نظر مربیان خصوصی تعلیم دید و در هفت سالگی به سه زبان روسی، انگلیسی و فرانسه صحبت کرد. در ۱۱ سالگی که وارد مدرسه شد، آثار شکسپیر را به انگلیسی، تولستوی را به روسی و فلوبر را به فرانسه خوانده بود. این آشنایی ولادیمیر به زبان های مختلف همواره در زندگی او نقش مهمی را ایفا کرد. وی دوران کودکی خود را شگفت انگیز و به یاد ماندنی توصیف کرده است. ناباکوف ۲۶ ساله بود که انقلاب اکتبر روسیه به وقوع پیوست. این انقلاب در بدو امر در فوریه ۱۹۱۷ موجب خلع نیکلای دوم آخرین تزار روسیه از سلطنت شد و دولت موقتی به رهبری الکساندر کرنسکی سرکار آمد. پدر ناباکوف با این حکومت همکاری داشت و مسوولیتی هم در آن پذیرفته بود.
پس از چندی که میان انقلابیون اختلاف افتاد و حزب بلشویک از حزب سوسیال دمکرات کارگری روسیه به رهبری ولادیمیر لنین جدا شد، اغتشاش و جنگ داخلی و تسویه حساب های سیاسی و حزبی، روسیه را فرا گرفت. انقلابیون ثروت خانواده ناباکوف را گرفتند و آنها مجبور به فرار و مهاجرت به اروپا شدند. ناباکوف در این باره می نویسد: برای مهاجری که از سرخ ها متنفر است… چون آنها ثروت و زمین او را غصب کرده اند، چیزی جز تحقیر محض احساس نمی کند، غم غربتی که همه این سال ها مرا عمیقاً به خود مشغول کرده، احساس روز افزونی است که چگونه کودکی را از دست داده ام، نه اسکناس هایم را. بنابراین با به وجود آمدن انقلاب بزرگ در روسیه خانواده ناباکوف در ۱۹۱۷ میلادی این کشور را ترک کردند و در ۱۹۱۹میلادی به انگلیس رفتند. ولادیمیر در انگلیس به دانشگاه کمبریج وارد شد و در آنجا به مطالعه رشته زبان های رومی و اسلواکی پرداخت. پس از فارغ التحصیلی به برلین سفر کرد و در آن جا توانست با خلق آثاری بی نظیر شناخته شود.
این نویسنده در طول عمر خود آثار مهمی را به رشته تحریر درآورد که شاید بتوانیم مهم ترین آن ها را ۹ کتابی بدانیم که به زبان مادری خویش نوشته بود اما دلیل عمده مشهور شدن وی نوشتن رمان هایی به زبان انگلیسی بود، همچنین وی پس از شناخته شدن در سطح جهانی تصمیم به نوشتن آثار جدیدی به زبان روسی گرفت. او رمان مشهور لولیتا را هنگامی که در حال سفر به غرب آمریکا بود، نوشت با پایان لولیتا بلافاصله کار جدید خود را که «پنین» نام داشت، آغاز کرد. این نویسنده شهیر روسی می کوشید تا تمام آثاری را که به زبان روسی نوشته است به انگلیسی نیز ترجمه کند در واقع مسلط بودن وی به سه زبان زنده دنیا این امکان را برای وی فراهم می ساخت تا به آسانی به ترجمه کتاب ها بپردازد. ناباکوف در مورد ترجمه می گفت: این کار درست مانند رفتن از یک روستا به روستای دیگر است و این در حالی است که شما در این راه خود تنها یک شمع به همراه دارید. کتاب های محبوب وی را می توان لولیتا و آتش رنگ باخته نام برد و او همواره در گفت وگوهای خویش اعلام می کرد که بنا به دلایلی این ۲ کتاب را بیش از دیگر آثار خود دوست دارد.
این نویسنده روسی علاوه بر ۱۷ رمان، هشت مجموعه داستان کوتاه، هفت کتاب شعر و ۹ نمایشنامه منتشر کرد. «خواهران مرده، ناتاشا، زنگ در و خنده در تاریکی از جمله آثاری هستند که با قلم ولادیمیر ناباکوف در ایران ترجمه و منتشر شدهاند. در واقع نخستین مترجم ایرانی که به آثار این نویسنده برجسته روسی توجه کرد، ذبیح الله منصوری بود که رمان لولیتا را به شیوه خاص خود به فارسی ترجمه کرد البته نسخه فارسی این رمان که ابتدا به صورت پاورقی در یکی از مجلات چاپ شد، شباهت چندانی به اثر اصلی ناباکوف ندارد، خود او نیز این مساله را در مقدمه این ترجمه اذعان کرده است. بعد از او احمد خزایی رمان «دعوت به مراسم گردن زنی» ناباکوف را به فارسی ترجمه کرد. نیک فرجام ۲ رمان مهم «زندگی واقعی سباستین نایت» و «خنده در تاریکی» این نویسنده را ترجمه کرده و رضا رضایی «لوژین» و «پنین» را به فارسی ترجمه کرد. همچنین مجموعه سه جلدی داستانهای کوتاه ناباکوف را بهمن خسروی به فارسی برگردانده است.