مبحث هنر و هنرهای تجسمی همیشه در همه جوامع از ظرافت و زیبایی خاصی برخوردار بوده است. هنرهایی که چشم نواز و با تار و پود ذهنیت بشر هماهنگ است. اما به راستی نقش نخبگان ما در هنر و به خصوص هنرهای تجسمی چقدر مداخله گرایانه بوده است؟ آیا آنطور […]
مبحث هنر و هنرهای تجسمی همیشه در همه جوامع از ظرافت و زیبایی خاصی برخوردار بوده است. هنرهایی که چشم نواز و با تار و پود ذهنیت بشر هماهنگ است. اما به راستی نقش نخبگان ما در هنر و به خصوص هنرهای تجسمی چقدر مداخله گرایانه بوده است؟ آیا آنطور که باید از جامعه نخبگان در این هنر استفاده شده است و مهمتر آنکه آیا از ظرفیت نخبگان به خصوص افرادی که فرا مرزهای این کشور تخصص دیده اند به درستی استفاده میشود؟ این مجموع سوالاتی است که کارشناسان ما در این حوزه پاسخگو بوده اند:
بهمن نامور، عضو هیئت علمی دانشگاه شهید بهشتی:
مبحث هنر وعرصه نخبه گری دارای یکسری مشترکاتی است که وقتی صحبت از نخبه گری میشود میتوان به این نتیجه رسید که همه آدمها از یک استعداد مشابهی نسبت به هم برخوردار نیستند و بعضیها دارای استعداد بیشتری در یک عرصه نسبت به کسانی دیگر هستند که در اصطلاح به آنها نخبه گفته میشود. در حوزه هنر افرادی مثل گاستون باشلار و شارمورون که میگویند آدمها در مقابل هنر متفاوت هستند و به اعتقاد بنده یک من خلاق در وحود برخیها پنهان است که در مقاطعی پرورش پیدا کرده و در قامت نخبگان هنری جایگاه پیدا میکند که میتوانند تغییرات بهینه ای را در قالب هنر ایجاد کنند. به هر حال نخبگان هستند که جهان انسانی را از غیر انسانی متمایز میکنند و با خلاقیتی که دارند سطوح زندگی را متفاوت میکنند که این افراد نخبه در جامعه جهانی و حتی کشور خودمان ما را وارد عرصه جدیدی از زندگی میکنند که اگر نبودند امروزه زندگیها متفاوت نبود. اگر بتوانیم نخبگان را شناسایی و از این نخبگان در راستای هنر و جامعه استفاده کنیم میتوانیم سطح کیفی جامع را بالا ببریم و متاسفانه در این زمینه خیلی خوب کار نکرده ایم و نتوانستیم از نخبگان برای تغییر وضعیت بهتر استفاده کنیم. نخبگان حرفهای تازه ای میزنند و ما اغلب از حرفهای تازه هراس داریم و چون بعضا ذات نخبه انتقاد گر و شجاعانه است ما فاصله میگیریم به همین خاطر ما خیلی نخبه پرور نیستیم.
من معتقدم در همه عرصهها به خصوص عرصه هنر باید از نخبگان استفاده شود. اگر بخواهیم جامعه متفاوت و پیشگامی داشته باشیم میبایست عرصههای دانش و مدیریتی را در اختیار این افراد قرار دهیم و با صبوری به این افراد فرصت بدهیم و ان وقت است که نتیجه مطلوب را حاصل کرده ایم.
هدا زابلی نژاد، دانش آموخته دانشگاه های هنر، هنرهای زیبای دانشگاه تهران و استراسبورگ فرانسه در رشته هنرهای تجسمی:
در بحث نخبه گرایی در هنرهای تجسمی، باید خدمت مخاطبان عرض کنم که اینجانب خود را به عنوان نخبه در این وادی نمیشناسم، هرچند که دوستانی به بنده لطف داشته و مرا به این عنوان معرفی می کنند. من همیشه خود را در وهله اول یک هنرمند و سپس یک هنردوست و تا همیشه یک جستجوگر می دانم که سعی دارد تا با مخاطب از طریق دنیای هنر، بدون داشتن ادعایی بر درستی و نادرستی، آن برداشتی را به اشتراک بگذارد که از محیط پیرامون خود دریافت می کند.
نخبه و نخبه گرایی در هر زمینه ای مشخصات خاص خود را دارد. در وادی هنرهای تجسمی من شخصا هنرمندانی را به عنوان نخبه میشناسم که اتفاقا هیچ کدام چنین ادعایی را مطرح نکرده و به واقع از جامعه خود و یا جامعه جهانی طلبکار چیزی نبودند. شخصا در این مورد لیست بلند بالایی از هنرمندان ایرانی را می توانم ارائه دهم که بی مدعا آمدند و کار کردند و بر دنیای خود تأثیرات مثبت گذاشتند و بی هیچ ادعایی هم چشم از جهان فرو بستند. به واقع درخت هرچه پربارتر سربه زیرتر. هر چند که در وادی هنرهای تجسمی در کشور ما از دیرباز تا کنون مدعی زیاد است و بسیار هستند کسانی که الهگان میوز را از قله کوه المپ به زیر کشانده اند و خود را بر جای آنان نشانده اند. بگذریم.
بحث من در این راستا نیست اینکه نخبه گرایی اصولا چیست و چه می تواند باشد، بحث اینجاست که در شرایط کنونی کشور ما به چه کار می آید؟ رودربایسی نداریم جامعه ما شرایط بحرانی را از سر می گذراند، مردم ما در زیر فشار های ناشی از جنگ روانی و اقتصادی و مسائل محیط زیستی و چه چه در حال له شدن هستند. باید کاری کرد هر کس به اندازه بضاعتش، در این تاریخ معاصر سراسر جنگ و جدال و بحبوحه و تحریم و … این کشور را به قیمت خون هزاران شهید حفظ کرده ایم.
آیا مردم ما حق ندارند که از خود پرسش کنند که در این اوضاع بی سر و سامان هنر به چه دردی می خورد و چه دردی از ما دوا می کند؟ پاسخ دقیقا همینجاست آنچه که امروز می تواند فریادرس ما باشد هنر است. مردم ما نیاز به فراخوان دوباره اندیشیدن دارند، نیاز به تفکر برای چاره جویی، نیاز به امید، نیاز دارند تا فکر کنند که هنوز می توان امید وار بود که فردایی هست… این نیاز را شعارهای سیاسی و وعده های توخالی سیاستمداران برآورده نمی کند.
در دنیای کنونی در مورد توان دفاعی کشور ما حرفی برای گفتن دارد به اصطلاح سری در سرسرا در آورده است. در مورد هنر هم از دیرباز تا کنون حرف برای گفتن داشته، دارد و خواهد داشت. این همان است که من تعهد هنرمند می خوانم و معتقد هستم که آن عزیزانی که می فرمایند زمان هنر متعهد و این حرف ها گذشته و این گونه هنرها طرفداری امروز در میان مردم ما ندارد سخت در اشتباهند. هنری که صحبت از وضعیت امروز مردمش که برگرفته از شرایط پیشین این مردم به بلندای تاریخ است نکند را چه بکنیم؟
از دید من هنرمند نخبه کسی است که تعهدش نسبت به جامعه و هنر را درست درک کرده باشد. در مورد نخبه گرایی در محیط های آکادمیک هنری کشور نظرخاصی ندارم، آنچه که خود به عینه دیدم و تجربه کردم این بود که تا حد امکان نیروهای تازه نفس ورود پیدا نکنند و هر کس حرفی برای گفتن دارد برود جای دیگر حرفش را بزند، حتی الامکان در موقعیت جغرافیایی هر چه دورتر بهتر.
دکتر پریسا شاد قزوینی، عضو هیات علمی دانشکده هنر دانشگاه الزهرا(س)، ریاست هیئت مدیره انجمن علمی هنرهای تجسمی ایران:
نخبه در لغت به بخش برگزیده و گروه کوچکی از افراد جامعه اتلاق می شود که از نظر قابلیتها، استعدادها، تواناییها ی علمی، معرفتی، شناخت شناسانه و ایده پردازی ، برتر از بقیه جامعه باشند. این افراد عموما می بایستی در رأس «هرم منزلت اجتماعی» قرار گیرند و به صورت معمول قادر هستند تا کنترل سهم نابرابر بزرگی از قدرت سیاسی یا ثروت جامعه را در اختیار داشته باشند.
این افراد عموما کمک گر جامعه خود به خیر و صلاح و برتری های هویتی هستند. نکته مهم در مورد نخبگان آن است که استعداد ذاتی شان می تواند رهنمون ایشان به این مقام شود و لزوما به مدرک دانشگاهی و علوم کلاسیک ممکن است دسترسی نداشته باشند. با این اوصاف کسب مدرک دانشگاهی لزوما معیار نخبه گری فرد نیست، همانطور که آقازادگی و ژن خوب دلیل بر دست یافتن به این مقام نیست. فرد نخبه اگر در هرم منزلت اجتماعی جای گرفت بی تردید می بایستی بلاگردان دیگرافراد جامعه و گروه های هدف باشد و درسدد رفع گرفتاری و محدودیتهای اجتماعی برآید.
نکته قابل تامل در این میان آن است که این نخبه گری در رشته ها و شاخه های مختلف اجتماعی متفاوت است و افراد با استعدادها و توانمندی های متفاوت در واحد تخصصی خود نخبه می باشند و ای بسا در سایر حرف و مشاغل و معرفت های اجتماعی قادر به انجام خدمت و نخبه گری نباشند. پس نخبگان جامعه می بایستی در راستای استعداد خود نقش آفرین باشند و بروز شخصیت برایشان حاصل آید. حال در جامعه ای که بیش از نیمی از افراد در آن با مدرک دکترا و مهندسی باشند و به ظاهر نخبه جامعه ولی قادر به بهره وری در تخصص خود نباشند و یا آنکه در سایر حوزه ها توانمندی نداشته باشند خود به خود جامعه فلجی خواهد بود که قادر به تامین مایحتاج روزانه خود و برآوردن نیازهای ضروری خویش نیست.
جامعه ای که هدفش نخبه پروری است اصولا جامعه رو به صلاحی نیست و من این جامعه را یک جامعه رفاه زده و ناتوان و بیمار می پندارم که از عهده کارهای عادی و نیازهای روزانه خود برنمی آید و درمانده و ناتوان از خدمت رسانی به خود است و دردی از جامعه نیز نمی تواند درمان کند.
این داستان، داستان جامعه ماست که روز بروز نیز شایع تر می شود. در حوزه هنر و خصوصا هنرهای تجسمی نیز وضع بر همین منوال است، جامعه هنری ما هنرمند نخبه عمل گرا می خواهد کسی که دست به کار می برد کسی که توان خلاقیت و نوآوری داشته باشد، ایده های نو خود را به نمایش در می آورد و آن را به سرانجام می رساند کسی که با سرسختی ایستادگی می کند، می جنگد و با پشتکار اهداف خود را دنبال می کند. اهل فرار و زده بند نیست اهل خیانت به جامعه اش نیست مقاومت می کند و بر آرمانها و برای رسیدن به اهداف والای خود ارزش و اعتبار قایل است به مهارتهای خود و افرادی چون خود یاری می رساند و بر سلیقه و ادراکات زیباشناسانه جامعه خود اثرگذار است.
هنرمند نخبه، نه تئوریسین و نظریه پرداز بی عملی است که تنها به حرف زدن، غر زدن و تخریب اذهان دیگران بپردازد و نه خود را هنرمند پیشرو و تافته جدا بافته ای قلمداد می کند که جامعه قدر او را نمی داند. از نظر من هنرمند نخبه یک مبارز فروافتاده است که برای شناخت جامعه خود گام های بزرگ و ماندگار بر میدارد هرچند به سخره گرفته شود.
یک هنرمند زمانی نخبه است که معضلات اجتماعی، سیاسی، اقتصادی، آموزشی و فرهنگی و روانی جامعه اش را بدرستی بشناسد و به رفع آن در آثار مکتوب، منظوم و مصور خود دست زند. پس تعریف من از هنرمند نخبه صرفا کسب مدرک دانشگاهی و داشتن تحصیلات آکادمیک نیست. من بر این باورم که لزوما داشتن مدرک دکترا و تحصیل چندساله آکادمیک در این حوزه بیانگر هیچگونه نخبه گری نیست و ای بسا ادعای غلط برای دارنده آن ایجاد کند. حقیقتا هنرمند نخبه چون بار زیاد دارد همچون درختی است که سرش در برابر جامعه متواضعانه فرود آمده است اگرچه توانمندیهای او را بسیاری انکار کنند و یا سد در جلوی راه او ایجاد کنند.
در جامعه امروز من نخبه حقیقی بودن یکی از سختترین معضلات اجتماعی است خصوصا در جامعه دانشگاهی و سخت تر از آن در جامعه هنری.