نقش طبقات فرودست وروایت زندگی مشقت بار آنان در ادبیات روسیه تزاری به ویژه در قرون ۱۸ و۱۹ میلادی در ادبیات این کشور جایگاه مهم و درخشانی دارد. قرار بود با توجه به خواستگاه اجتمایی انقلاب روسیه، شرایط به سود این طبقه تغییر کند. کتاب «تراژدی مردم» از اورلاندو فایجس با ترجمه احمد علیقلیان […]
نقش طبقات فرودست وروایت زندگی مشقت بار آنان در ادبیات روسیه تزاری به ویژه در قرون ۱۸ و۱۹ میلادی در ادبیات این کشور جایگاه مهم و درخشانی دارد. قرار بود با توجه به خواستگاه اجتمایی انقلاب روسیه، شرایط به سود این طبقه تغییر کند. کتاب «تراژدی مردم» از اورلاندو فایجس با ترجمه احمد علیقلیان که توسط نشر نی منتشر شده، در این زمینه خواندنی ست.
احتمالاً مقوله «کارمند» و اساساً نظام اداری، در هیچ جا به مانند ادبیات قرن نوزدهم روسیه، نشانی چنین پررنگ ندارد. کارمندانی که گاه سیمایی مضحک پیدا میکنند، با ولع و وسواسی مدام برای ترفیع؛ رصد همیشگی زندگی بالادستیها و حسرت. کارمند دولت بودن، حداقلی از زندگی را تضمین میکرد اما انگار به ذهنیتی بردهوار و روانی رنجور منجر میشد. رخوت اداری با نوعی بیقراری هم همراه بود.چشم انتظارِ الطافِ مقامات بودن، چشمانتظارِ موعدِ ترفیع؛ رفتن این یا آن همقطار. در ابتدای «مرگ ایوان ایلیچ»، نوشته تولستوی، خبر مرگ ایوان ایلیچ به همکاران میرسد و آنها همه در تخیلاتشان به امکانهای نبودنِ او برای خودشان فکر میکنند. گوگول و چخوف به بهترین شکل ممکن هستی این کارمندان را روایت کردهاند. داستان کوتاه «شنل» از گوگول، حکایتی کارمند دونپایهای است که با حسابگری و امساک و ایثار فراوان شنلی تازه میخرد، چقدر دوستش دارد، شنلش را میدزدند و او زیر بار این غم دق میکند. چخوف در داستان کوتاه «مرگ یک کارمند» از وسواس و آشفتگیِ ذهنی کارمندی میگوید که در سالن نمایش، ناخواسته پشت سر کارمندی بلندپایه عطسه میکند؛ عذرخواهی می کند، پذیرفته میشود اما سلسله عذرخواهیها و عذاب وجدان چنان ادامه دارد که به نوعی جنون و در نهایت مرگ کارمند میانجامد. در غالب داستانهای او کارمندهای رده پایین و حتی میانی، با وسواسهایی عجیب درگیرند.
این بوروکراسی و حیات کارمندی خودش را از طریق ایجاد سلسلهمراتبی عجیب بر همه جا حک کرده بود. فراموش نکنیم که اشراف هم بتدریج وارد این دستگاه شده بودند، البته در مراتب فوقانی. اما این سلسله مراتب، تنها آییننامههایی حک شده بر دفاتر اداری نبود. که بسیار مفصل و پیچیدهتر بود و همه جا میشد نشانش را دید. در القاب، لباسها، حتی در رنگها. پاراگراف طولانی زیر از کتاب «تراژدی مردم» جزییات عجیب این سلسلهمراتب را نشان میدهد. تصور کنید چنین منطقی، چه جهانی عجیبی برای افراد میسازد.
«سلسله قوانین مفصلی که در ۸۶۹ بندِ جلد اول مجموعه قوانین شرح دادهشده، چهارده رده مختلف خدمات کشوری را از هم متمایز میکند که هرکدام اونیفورم و لقب مخصوص خود را دارد(و همگی از آلمانی ترجمه شده است). برای مثال آلکساندر آلکساندرویچ پولوفتسوف هنگام منصوبشدن به مقام رییس تشریفات امپراتوری در سال ۱۸۸۳، روبان سرمهای و نشان ستاره نقرهای مرتبه عقاب سفید دریافت کرد. او را مانند همه کارکنان کشوری دو رده بالایی میبایست «حضرت والا» خطاب میکردند. افراد رده ۳ و ۴ را «عالیجناب» خطاب میکردند و همینطور تا ردههای پایین و کسانی را که در مراتب پایین قرار داشتند(۹ تا ۱۴) صرفاً «جناب» خطاب میکردند. چینوونیک یا کارمند دولت از این نمادهای مقام کاملاً آگاه بود. ترفیع از شلوار سفید به سیاه، تغییر روبان قرمز به آبی، یا صرفاً اضافهکردن یک نوار، رویدادهای تشریفاتی بسیار با اهمیت در زندگی بسیار منظم او بود. ترفیع بر اساس جدول مراتب اجتماعی که پتر کبیر در ۱۷۲۲ بنیان نهاد تعیین میشد. مقام رسمی فقط میتوانست مناسبی را اشغال کند که همرتبه یا پایینتر از رتبه شخصیاش باشند. در ۱۸۵۶، فواصل معینی برای ترفیع تعیین شد: از رده ۱۴ تا ۸ هر سه سال یک رده، از رده ۸ تا ۵ عرچهار سال یک بار. چهار رده بالایی را که لقبی موروثی همراهش بود شخص تزار منصوب میکرد. معنای آن این بود که جز در مورد خطایی شنیع، حتی معمولیترین دیوانسالار هم میتوانست به فراخور سن خود به خود در سن شصت و پنجسالگی مثلاً عضو انجمن شهر شود. این نظام آدمهای کممایه نان به نرخ روز خود را تشویق میکرد. با وجود این، تا پایان قرن این نظام ترفیعِ خود به خودی داشت منسوخ میشد.(صفحات ۵۴- ۵۵)
این تاریخ در یک مقیاس حماسی اما انسانی است. دامنه وسیع ، جامع در تحقیقات ، با اشتیاق و مهارت روایی و همچنین همدردی انسان نوشته شده است . «تراژدی مردم روسیه» یک گزارش عمیق از انقلاب روسیه برای نسل جدید است. بسیاری انقلاب روسیه را مهمترین واقعه قرن بیستم می دانند. محقق برجسته ، اورلاندو فیگز ، در آستانه آن انقلاب ، پانورامایی از جامعه روسیه ارائه می دهد و سپس داستان این که چگونه این نیروهای اجتماعی با خشونت پاک شدند ، روایت می کند. در محدوده جنگ و انقلاب ، تاریخچه های مینیاتوری افراد وجود دارد ، که فیگس سرنوشت بازیکنان اصلی را دنبال می کند زیرا دیدند امیدهایشان می میرند و جهانشان به ویرانه تبدیل می شود. برخلاف حساب های قبلی که ریشه انقلاب را در رسیدن به نیروهای و آرمان های سیاسی فراوان ردیابی می کند ، فیگز معتقد است که شکست دموکراسی در سال ۱۹۱۷ عمیقا ریشه در فرهنگ و تاریخ روسیه داشت و آنچه که به عنوان انقلاب مردم آغاز شده بود شامل دانه های انحطاط آن بود. به خشونت و دیکتاتوری. تراژدی مردم یک سنتز استادانه و اصلی است که توسط یک محقق بالغ انجام می شود و در یک روایت قانع کننده و قابل دسترسی انسانی ارائه شده است.
کتاب تراژدی مردم، که در چهار فصل با عنوانهای روسیه در دوره رژیم کهن، بحران قدرت، روسیه در انقلاب و جنگ داخلی و برپایی نظام شوروی تدوین شده است، با اتکا به اسناد معتبر، در قالب روایت زندگی چند شخصیت، تلفيقی سازگار از تاريخنویسی و رمان تاريخی به دست میدهد که برای خواننده غیرمتخصص نیز جذاب و پرکشش است.