دکترحسین زکریائی عزیزی- نویسنده وروزنامه نگار رئیس شورای سیاستگذاری روزنامه جمله / « حميد » و « مهدي » باكري را همه مي شناسند؛دو برادري كه قبل از انقلاب براي پيروزي آن زحمات زيادي كشيدند و بعد از آن نيز بخصوص زمان جنگ. «مهدي» كه خود بنيانگذار لشكر ۳۱ عاشورا بود و […]
دکترحسین زکریائی عزیزی-
نویسنده وروزنامه نگار
رئیس شورای سیاستگذاری روزنامه جمله /
« حميد » و « مهدي » باكري را همه مي شناسند؛دو برادري كه قبل از انقلاب براي پيروزي آن زحمات زيادي كشيدند و بعد از آن نيز بخصوص زمان جنگ. «مهدي» كه خود بنيانگذار لشكر ۳۱ عاشورا بود و «حميد» در كنارش يارو ياور برادر بعنوان قائم مقام لشكر انجام وظيفه مي كرد اما هيچگاه رابطه برادري آنها در عملكردهاي جنگ و ضوابط نظامي و اجرايي به رابطه تبديل نشد بلكه «حميد» هميشه چون يك نيروي آماده به كار در مقابل برادر سرفرود مي آورد و ماموريتهاي محوله از سوي فرمانده لشكر را بدون هيچ چون و چرايي انجام مي داد.
شهادت «حميد» و ماندن پيكر او در جزيره خود حكايت دردناك و آموزنده اي است كه بدون شك بيان آن مي تواند براي «نسل امروز و فردا» مفيد باشد. پس خاطره زير را به دقت بخوانيد و نجواي دلتان را براي ما نوشته و ارسال نمائيد.
«لحظه آخر اسماعيل در نزديكي حميد بود و متوجه شد حميد در حال شليك تيربار زير لب نماز مي خواند ناگهان فرياد يكي از بچه ها بلند شد: دارند محاصره مان مي كنند از اين طرف مي آيند. حميد جلوتر از ديگران به سوي پلي كه دشمن قصد گذراندن آن را داشت هجوم برد. ساعتي بعد اسماعيل وقتي به خود آمد كه «حميد» نبود. وحشت زده به جستجويش رفت.
سراغش را از اين و آن گرفت اما كسي او را نديده بود. سرانجام نوجواني زخمي نقطهاي را نشان اسماعيل داد. اسماعيل در زير آتش گلولهها و خمپارهها بسوي آن نقطه دويد و حميد را پيدا كرد.
اسماعيل بعدها شنيد وقتي خبر شهادت «حميد» را به «مهدي» دادند او لحظه اي سكوت كرد و بعد زير لب گفت: «انالله و اناليه راجعون» معاون حميد پشت بي سيم به مهدي گفته بود كه ميخواهند بروند «حميد» را بياورند.
مهدي گفته بود: «حميد و ديگر شهدا.» گفتند: «امكانش نيست ديگران را بياوريم حميد را مي آوريم.» مهدي گفت: «يا همه شهدا را بياوريد يا هيچكدام. «حميد» با ديگر شهدا باشد بهتر است.» «حميد» در جزيره ماند چون نگيني در ميان حلقه شهيدان عاشورا.