محمد هدایتی / وقتی سلین* «مرگ قسطی» را نوشت، منتقدان از زبان تلخ و گزنده کتاب نوشتند. می گفتند این زبان، زبانی در خور برای اثری ادبی نیست. اینجا بود که سلین خودِ مسئله زبان و نسبت آن با واقیت را برجسته کرد. از نظر او زبان فرانسه مرده بود؛ از مدت ها پیش، […]
محمد هدایتی /
وقتی سلین* «مرگ قسطی» را نوشت، منتقدان از زبان تلخ و گزنده کتاب نوشتند. می گفتند این زبان، زبانی در خور برای اثری ادبی نیست. اینجا بود که سلین خودِ مسئله زبان و نسبت آن با واقیت را برجسته کرد. از نظر او زبان فرانسه مرده بود؛ از مدت ها پیش، حتی آن زبان ادبیات شکوهمند فرانسه در قرن نوزدهم، زبان بالزاک، حتی فلوبر. از این جهت «مرگ قسطی» تلاشی بود برای احیای هرچند موقتیِ زبان فرانسه، خود همین زبان، زبان سلین هم، دیر یا زود می مرد. خود به این میرایی باور داشت. کاری که سلین می خواست بکند، نه رئالیستی کردنِ بیشتر زبان، در معنای مرسوم، که جان دار کردن زبان بود. زبان تکلم. زبانی برکنار از پیرایشگریِ جعلیِ نویسندگان.
«مرگ قسطی» روایت زندگی فردیناند است، ۱۸ سال نخست زندگی او. متولد شده در خانواده ای خرده بورژوا. پدر، کارمند معمولی و تاحدی دون پایهِ یک شرکت بیمه. با روابطی متلاطم در کار و کرامتی که نیست. مغازه ای دارند که مادر چیزهایی را آنجا می فروشد، مغازه ای این آخرها بی مشتری. ساکن حومه پاریس. سلین شیفته حومه ها بود. در آن سال های اواخر قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم.
این حومه ها زیر بارِ نوسازیِ شهری رو به ویرانی اند. همه چیز مستهلک بنظر می رسد. آنجا آدم هایی زندگی می کنند به تنگ آمده از خویشتن، از دیگران و از اجتماع شان. کسب و کارهایشان زیر فشار دگرگونی های اجتماعی-اقتصادی و البته مدها، به مخاطره افتاده است. پدر حالا باید کار با دستگاه تایپ را بیاموزد. چه ناشدنی. خطر اخراج همیشه بالای سرش است. لباس های دست دوختِ مغازه مادر، دیگر خواهانی ندارد. تولید صنعتی. مد، یک لحظه آرام و قرار ندارد، در کار قدیمی جلوه دادن و منسوخ کردنِ همه چیز. کسب و کار کورسیال، صاحب کار فردیناند، تمام جذابیتش را از دست داده است. حتی علم هم لحظه ای آرام و قرار ندارد. این بی قراریِ هذیان گونه دامن همه چیز را گرفته.
فردیناند مرتب بد می آورد. آه و ناله و نفرین بزرگترها و دلسوزی های نفرت برانگیز به حال آینده به ستوهش آورده، که اگر دنبال کاری را نگیری چنین و چنان می شوی. آنجا هم که نفرین نمی شود، شاهدش می گیرند، شاهدی برای بدبختی خودشان، بدبختی از دست اوضاع، کارفرما، همسر. آدم هایی در ظاهر ته کشیده اما کماکان جنب و جوش کنان.با این حال گفتن از اوضاع و پلیدی هایش در کار سلین به معنای تمنای گذشته ای از دست رفته نیست.
مرگ قسطی به نوعی رمان آموزشی/تربیتی(bildungsroman) هم نزدیک می شود. این نوع رمان روایت آموزش و یادگیریِ کودک و نوجوان است، گویا آخر سر تجربیات و اتفاقاتی که قهرمان پشت سرگذاشته باید به بلوغ بینجامد، به نوعی آشتی با جهان و سازگار شدن با آن. به یافتنِ راه. فردیناند چیزها دیده و آموخته، اما این یادگیری به آشتی اش با جهان نمی انجامد. شناخت جهان او را بیگانه تر ساخته. بیگانه از خود هم. در پی فرار. در ۱۸ سالگی، و پیش از موعد، می خواهد به ارتش بپیوندد.
و شیوه سلین، شاید تنها شیوه اصیل و درست برای روایت این زندگی است. زمانی خود گفته بود «از بی رحمی و خشونتِ دائمی کتاب هایم انتقاد می کنند. چه کنم، دنیا ذاتش را عوض کند. من هم سبکم را عوض می کنم.»
*لویی فردینان سلین، با نام واقعی لویی فردینان آگوست دستوشه، زاده ی ۲۷ می ۱۸۹۴ و درگذشته ی ۱ جولای ۱۹۶۱، رمان نویس، رساله نویس و پزشک فرانسوی بود.لویی در شهر پاریس و در خانواده ای فقیر بزرگ شد. او پس از گذراندن دوران تحصیل خود که شامل سفرهایی به آلمان و انگلیس نیز بود، شغل های گوناگونی را امتحان کرد و دو سال مانده به شروع جنگ جهانی اول، به نیروهای ارتش فرانسه پیوست. سلین در زمان خدمت در جبهه ای غربی جنگ، آسیب های جدی زیادی دید که تا آخر عمر همراه او بودند اما در همین دوران، موفق به کسب مدال شجاعت نیز شد. او پس از پایان دوران خدمت در ارتش، به تحصیل در رشته پزشکی مشغول شد و به آمریکا مهاجرت کرد. سلین پس از بازگشت به فرانسه، به مداوای مردم فقیر پاریس پرداخت و از تجربیات این افراد، بسیار در نوشته ها و رمان های خود استفاده کرد.
او در دو جنگ جهانی شرکت کرد و در یکی از آنها هم زخمی شده بود؛ بنابراین در تمام داستانهایش درست مثل یک پیر دنیا دیدهاست که برای بچهها قصه تعریف میکند. در عین حال نکته عجیب و منحصربهفرد حکایتهای او این است که هیچچیز دلچسب و معنا داری در داستانهایش نمیتوان پیدا کرد. شخصیتهای داستانش مدام در موقعیتهای پوچ قرار میگیرند و بیشتر آنها را مرگ به عجیبترین شکل ممکن غافلگیر میکند. نثرش، طنز تلخ و سردی است که در تمام حکایاتش جاری است و ماجرا را نه تنها تحملپذیر بلکه لذت بخش میکند ولی این لذت تا کمی بعد از داستان ادامه دارد و بعد از آن، ذات غمگین و افسرده قصه خودش را نشان میدهد و خواننده را به سرزمینهای تاریک میبرد. همین است که طرفداران جدی ادبیات مدرن، سفر به انتهای شب را «انجیل افسرده» لقب دادهاند. این توافق تقریباً در تمام دنیای ادبیات وجود دارد که سلین نویسنده توانایی است که سرگذشت عجیب و غریبش را حتی در کتاب «سفر به انتهای شب» تعریف کردهاست.