كار ما نيست شناسايي راز گل سرخ
كار ما نيست شناسايي راز گل سرخ

  مسعود سليمي / تابستان ۱۳۴۸ خورشيدي‌ دو سالي از گشوده شدن «دريچه» صفحات هنري، ادبي و فرهنگي هفته‌نامه «تهران‌مصور» به همت شاعر و روزنامه‌نگار، زنده‌ياد حسن شهرزاد و همكاري من با وي مي‌گذشت كه در يكي از دوشنبه‌ها كه شعرا، نويسندگان و همكاران، دوستان قديم دريچه و تازه‌واردها در دفتر مجله جمع مي‌شدند، براي […]

 

مسعود سليمي /

تابستان ۱۳۴۸ خورشيدي‌ دو سالي از گشوده شدن «دريچه» صفحات هنري، ادبي و فرهنگي هفته‌نامه «تهران‌مصور» به همت شاعر و روزنامه‌نگار، زنده‌ياد حسن شهرزاد و همكاري من با وي مي‌گذشت كه در يكي از دوشنبه‌ها كه شعرا، نويسندگان و همكاران، دوستان قديم دريچه و تازه‌واردها در دفتر مجله جمع مي‌شدند، براي نخستين بار «خسرو گلسرخي» را ديدم.
رفتار آرام، نگاه عميق و كم‌حرفي خسرو كه بيش از اين نام او را روي نوشته‌هايي در كيهان و آيندگان ديده بودم، مشخصه‌هايي بود از گلسرخي كه هنوز در ذهنم مانده است. چند هفته پس از نخستين ديدار، همكاري خسرو با دريچه آغاز شد و نزديك به يك سال كارهايي از او از شعر گرفته تا بررسي و نقد كتاب در تهران‌مصور به چاپ مي‌رسيد. يادم مي‌آيد‌ چهارشنبه‌هاي هر هفته كه صفحات دريچه براي شماره بعد بسته مي‌شد خسرو به صفحه‌بندي و چاپخانه تهران‌مصور كه در باغ مجله در خيابان ژاله و آب‌سردار آن روزها مي‌آمد و با اصرار و دقت تمام كنار من و صفحه‌بند‌ مي‌ايستاد و بر چگونگي قرار گرفتن مطلبش در صفحه و سپس نمونه‌خواني و تصحيح نهايي آن نظارت مي‌كرد. شرط خسرو براي همكاري جدا از دقت و نظارت مستقيم در صفحه‌بندي و تصحيح، اين بود كه يا اصلا چاپ نشود يا بدون دست‌خوردگي و كم و زياد كردن مطلب كار شود. جدا از برخي اختلاف‌نظرهايي كه به طور طبيعي از منظر فكري چه در نوشته‌هايش و چه هنگام بحث‌هاي گاه به گاهي كه درباره مسايل اجتماعي داشتيم‌ به عبارت بهتر جدا از تندروي‌هاي فكري كه او داشت و من اين‌گونه نبودم، در چند سالي كه با خسرو آشنا بودم و به غير از چهارشنبه‌هاي صفحه‌بندي‌ چند بار هم او را اين سوي و آن سوي مي‌ديدم. ‌گلسرخي‌ به عنوان يك انسان صادق، متعهد، وقت‌شناس، كوشا و رفيق در ذهن و ياد من جاي خاص خودش را دارد.
٭ ٭ ٭
سال ۴۹‌ من رفتم سربازي و ۱۸ ماهي كه شيراز بودم، خسرو را نديدم، اما مطالبش را مي‌خواندم… ماه‌هاي آغازين سال ۵۱ بود كه يك بار او را در تهران‌مصور‌ همراه با همسرش خانم عاطفه گرگين كه با مجله ما همكاري مي‌كرد، ديدم و يك بار هم به طور تصادفي‌ جلوي راديوسيتي كه آن روزها يكي از سينماهاي معروف و به تعبيري پاتوق بسياري از سينما‌دوستان بود خسرو را باز هم همراه با عاطفه گرگين ديدم، آنها منتظر تولد فرزندشان بودند.
٭ ٭ ٭
يكي از شب‌هاي پاييز ۱۳۵۱، از دانشكده حقوق، مركز مطالعات بين‌المللي در دانشگاه تهران به خانه مي‌آمدم. طبق عادت جلوي نخستين روزنامه‌فروشي سر را‌هم ايستادم تا نگاهي به تيتر روزنامه‌ها بيندازم. در صفحه نخست كيهان و اطلاعات عكس گروهي از روزنامه‌نگاران و نويسندگان چاپ شده بود كه مي‌خواستند به خانواده سلطنت آسيب برسانند. بسياري از آنها را مي‌شناختم، با چند تايشان در تهران‌مصور همكار بودم و خسرو گلسرخي يكي از آنها بود.
٭ ٭ ٭
بهمن ۱۳۵۲؛ تلويزيون ملي ايران جريان دادگاه خسرو گلسرخي و بقيه دستگيرشدگان به اتهام شركت در طرح گروگانگيري رضا پهلوي را پخش مي‌كرد. رويدادي بود نامنتظره و بي‌بديل كه مرا به خاطر حضور خسرو بيش از پيش به خود جلب مي‌كرد. به غير از خسرو گلسرخي و كرامت دانشيان كه تقاضاي عفو نكردند، بقيه به زندان‌هاي متفاوت محكوم و همگي پس از چند سال آزاد شدند. خسرو در دفاعيات خود گفت: «من در دادگاهي كه نه قانوني بودن و نه صلاحيت آن را قبول دادم از خود دفاع نمي‌كنم. به عنوان يك ماركسيست خطابم با خلق و تاريخ است.» اين آخرين باري بود كه او را ديدم.
٭ ٭ ٭
در نيمه نخست دهه ۱۳۵۰ خورشيدي، جنبش چريكي در ايران پا به عرصه وجود نهاد كه به مبارزه مسلحانه با حكومت شاه اعتقاد داشت. در اين ميان، سازمان چريك‌هاي فدايي خلق توانست نظر بسياري از روشنفكران انقلابي و تندرو را به خود جلب كند. گروهي از نويسندگان، شعرا و روزنامه‌نگاران بودند كه برخي از اعضاي آن به فداييان گرايش داشتند‌ اما رابطه مستقيم و آشكاري با آنان نداشتند‌ در ميان اين گروه ۱۲ نفره كه همگي به اتهام توطئه براي آسيب رساندن به خانواده سلطنتي در ۱۳۵۱ دستگير شدند دو نام گلسرخي و دانشيان بيش از بقيه، شناخته و چهره شدند.
حرف و حديث‌هاي متفاوتي در ارتباط با اين گروه و رابطه‌شان با فداييان و همچنين نقش آنها با ماجراي ترور خاندان سلطنتي وجود دارد. برخي بر اين باورند كه اين افراد پيش از محاكمه‌ با يكديگر در تماس نبوده و يكديگر را نمي‌شناختند و محاكمه اينان، تلاشي از جانب ساواك بود تا خطر مخالفان حكومت را بزرگ جلوه داده و عليه جنبش چريكي، جنگ رواني راه بيندازند. البته اين هم نظري است كه مدرك مستندي براي اثبات آن وجود ندارد در حالي كه نام و نشان اعضاي گروه ۱۲ نفري، نشان مي‌دهد كه تعدادي از آنها در نشريات آن دوران به عنوان همكار يكديگر را مي‌شناختند. از طرفي برخي براساس بازخواني تاريخي از ماجراي بازداشت، برگزاري دادگاه جنجالي و اعلام خسرو گلسرخي و كرامت دانشيان كه به يكي از فرازهاي ماندگار تاريخ پهلوي دوم بدل شد و اين دو نفر در زمره اسطوره‌هاي كاريز ماتيك جريان چپ قرار داد، به گونه‌اي ديگر به موضوع نگاه مي‌كنند به اين معنا كه مي‌گويند خسرو گلسرخي‌ در واقع ارتباطي با گروه ترور خاندان سلطنت نداشت و ضعف و همكاري يكي از اعضاي گروه با ساواك از يكسو و يكدندگي و روحيه و تفكرات خاص گلسرخي، باعث اعدام او شد.
٭ ٭ ٭
خسرو گلسرخي در سحرگاه ۲۹ بهمن ۱۳۵۲ در ميدان چيتگر نزديك تهران تيرباران شد. با وجود دوستي كوتاه مدتي كه با او داشتم و با وجود برخي اختلاف‌نظر‌هايي كه در تفكرمان به هنر و زندگي داشتيم، خاطره خوب و ماندگار از انساني به نام خسرو گلسرخي، همواره در ياد من ماندگار است. جدا از معدود آثاري كه از او به جاي مانده و كتاب‌هايي كه درباره او نوشته‌اند و برخي از آنها را دارم، يكي از نوشته‌هاي او كه در صفحات دريچه مورخ ۹ مهر ۱۳۴۸ با نام «دريچه‌اي بر روي باد» به چاپ رسيده را هم با خودم، هر جا كه زندگي مي‌كنم، همراه دارم.
هرگاه به خسرو گلسرخي فكر مي‌كنم، ياد اين بيت از سهراب سپهري مي‌افتم؛
كار ما نيست شناسايي راز گل سرخ
٭ ٭ ٭
اين نوشته را با شعري از گلسرخي پايان مي‌برم.
تلخ ماندم تلخ/ مثل زهري كه چكيده از شب ظلماني شهر/ مثل اندوه تو/ مثل گل سرخ/ كه به دست توفان/ پر پر شد/ تلخ ماندم، تلخ/ مثل عصري غمگين/ كه ترا بر حاشيه‌اش پيدا كردم.