جایی در فیلم «درسو اوزالو» ساخته آکیرا کوروساوا، در شبی سرد، در جنگل، کنار آتش، «درسو»[قهرمان فیلم] با دوستش گرم صحبت است. آتشی گرگفته و پرصدا. درسو با احترام از آتش می خواهد که «آرام تر»: یکی از زیباترین مواجهات سینمایی با طبیعت. درسو ساکن جنگل ها و کوه هاست، خانه اش است، تو […]
جایی در فیلم «درسو اوزالو» ساخته آکیرا کوروساوا، در شبی سرد، در جنگل، کنار آتش، «درسو»[قهرمان فیلم] با دوستش گرم صحبت است. آتشی گرگفته و پرصدا. درسو با احترام از آتش می خواهد که «آرام تر»: یکی از زیباترین مواجهات سینمایی با طبیعت. درسو ساکن جنگل ها و کوه هاست، خانه اش است، تو گویی بخشی ست از طبیعت.
کم هستند این آدم ها، آن هم در زمانه ای که هرچیز، وسیلهای است برای کسب منفعت، نوعی بالقوگی برای بهره برداری کردن از آن. اما همین معدود آدم ها، با وجودشان، و حتی با مرگ جان کاهشان، شعله هایی را زنده نگه می دارند از زیستی اصیل و درست.
شاید مهم ترین وجه کار این آدم ها نگاهشان به طبیعت باشد. نگاهی که ابزاری نیست، که مثلا طبیعت را حفظ کنیم برای بهرهبرداری انسان ها، یا حتی برای نسل های بعدی. طبیعت برایشان به خودی خود واجد ارزش است، نوعی در هم تنیدگی با انسان، با حیات و با وجود. طبیعت به معنای واقعی برایشان «جان» دارد، و البته که باید از جانها مراقبت کرد. پژواک صدایشان را باید بشنویم؛ تلاش آن ها برای حفظ طبیعت، هشداری بود به همه ما: که «ای کسانی که اینچنین به جان همه چیز افتاده اید، آرام بگیرید».
آکیرا کوروساوا در مارس سال ۱۹۱۰ در خانواده ای سامورایی و پر اولاد، در توکیو به دنیا آمد. پدر او مدیر یک مدرسه نظامی و سخت پایبند به نظم و مقررات بود با این حال به هنر جدید سینما علاقه خاصی داشت. وی آکیرا و برادر بزرگتر او را با خود به تماشای فیلمهای صامت میبرد و آکیرای نوجوان برخلاف بسیاری از هم نسلان ژاپنیاش، فرصتی داشت تا با سینمای روز دنیا آشنا شود.
کوروساوا در ۱۷ سالگی به انگیزه نقاش شدن خانه پدری را ترک کرد. مدتی هم چپگرا و کمونیست شد. پس از مدتی با برادر بزرگترش در محلهای از توکیو همخانه شد. برادرش برای امرار معاش، در سالنهای سینما، بنشی (نقال) بود.
او در کنار پرده سینما میایستاد و رو به تماشاگران آنچه را در فیلمهای صامت غربی اتفاق میافتاد به زبانی شیوا و همراه با موسیقی فیلم برای آنها توضیح میداد. اما با رونق گرفتن سینمای ناطق، کار و بار او کساد شد و از فرط نومیدی خودکشی کرد. پس از مرگ برادر، کوروساوا نقاشی را رها کرد و به عنوان دستیار کاجیرو یاماموتوی کارگردان مشغول کار شد و همزمان به نوشتن فیلمنامه هم روی آورد.
کوروساوا در طول سالهای جنگ دوم جهانی همواره فعال بود و از درامی به نام Sanshiro Sugata (محصول ۱۹۴۳) به عنوان اولین فیلم بلند او نام برده شده است. فیلمی که او را به عنوان کارگردانی بااستعداد در سینمای ژاپن مطرح کرد.
منتقدان، فیلمهای او را به دودسته ی اصلی”جیدای گکی” یا فیلمهایی که حوادث آنها در دورانی خاص از تاریخ کهن ژاپن روی میدهد و اسطورههای سامورایی را هم در بر میگیرد و دیگری “گندای گکی” یا فیلمهایی با مضامین اجتماعی در دوران معاصر. گرچه فیلمهای او در هر دو ژانر بسیار زیبا بودهاند، اما این فیلمهای سامورایی او بودند که شهرتی عالمگیر را برایش به ارمغان آوردند. توشیرو میفونه از دوستان نزدیک یکدیگر بودند، به طوریکه توشیرو میفونه در ۱۶ فیلم از ساختههای آکیرا بازی کرده بود.اما به دلایلی نامعلوم روابط بین آن دو نفر تیره شد و بعد از ساخت فیلم “ریش قرمز” دیگر در هیچ کدام از فیلمهای او بازی نکرد. آکیرا کوروساوا بالاخره در سال ۱۹۷۵ با ساخت فیلم “Dersu Uzala ” موفق به دریافت جایزه اسکار شد. آکیرا کوروساوا در سال ۱۹۹۸ دار فانی را وداع گفت.